رضا پهلوی شاهنشاه اقوام مختلف!
سعید مدانلو

سلطنت طلبی که مخاطبش "دور و بریهای شاهزاده" بودند، با لحنی برافروخته میگفت: "شاهزاده رضا پهلوی مگر چه گناهی کرده که دوباره باید برود به آدمی مثل خاتمی یا یکی مثل او تبریک بگوید؟ دست از سر شاهزاده بردارید ! "
 
کل صف متلون ناسیونالیستهاى ایرانی از رضا پهلوی گرفته تا تیپ جمهوریخواه و توده ای و اکثریتی و امثالهم امیدوارند اگر این امکان ایجاد شود که دمکراتهای به قدرت دست یافته در آمریکا، بخواهند با جمهوری اسلامی وارد معاملات سیاسی شوند، تیپ و طایفه "اصلاح طلب" داخل حکومت جلودار صحنه قدرت سیاسی در ایران باشند. با لازم آمدن تغییر بعضی سیاستها در سرمایه داری آمریکا و غرب، در حقیقت با لزوم کم رنگ کردن برخی سیاستها و پر رنگ نمودن برخی دیگر، سران جریانهای ناسیونالیست ایرانی و بويژه "مشروطه خواهان" در اپوزیسیون، هرچند که کنار آمدن با سیاستهای جدید آمریکا و غرب برایشان چیز جدیدی نیست که به آن عادت نداشته بوده باشند، منتها این سقوط متواتر و خانمان سوز نرخ ارز دارد دق کششان میکند. دلیل عمده دستپاچگی و سراسیمگیشان از اینجا ناشی میشود نه از اجبارشان به بلند تر برافراشتن پرچم
"اصلاح طلبی" و خاتمیگری و نه حتی اجبار به دادن امتیاز بیشتر به قومپرستهای آن مملکت.

یکی نیست این وسط دلداریشان بدهد. همۀ خبرها و وعده ها برای بهتر شدن اوضاع وال استریت و توابع موکول به دو یا سه سال دیگر میشود. آنها بیشتر نیاز به "دلداری و قوت قلب" دارند تا هرگونه چرخش سیاسی.

رضا پهلوی  اخیراً به صراحت و به مراتب قاطع تر ازگذشته اعتراف فرمودند که در مملکتشان هنوز "قومیتها" وجود دارند و "حقوق" میخواهند. شاهزاده قول داده است که اگر دستش به جایی بند شد "حقوق" آنها را هم پرداخت کنند. شاهزاده از این بابت "قومیت ها" و همچنین "ملیتها" را مقادیر زیادی خوشحال فرمودند. "قومیتها" و "ملّیتها" الان چند روز است که دارند میزنند و میرقصند. چه التفات شاهانه ای! چه سعادت بزرگی برای "اقوام" آن مملکت  که  بزرگتر از این موهبات و الطاف شاهانه کس دیگری را یارای  فراهم آوردنش نبود.

بد نیست روی این نکته هم تاکید داشته باشیم که هیچگونه تفاوتی در تعریف "قومیت" و "ملّیت"  وجود ندارد. هر دو از یک جنس نخاله، مشابه و از یک برند سیاسی هستند. "ملیت" ریشه لغوی مشترک با "ملّت" دارد و  از آنجایی که  ملّت "مقدس" است مقداری از این بار "تقدس" نیز شامل حالش میشود. از این رو فرقش با "قومیت" تنها در جعبه ای است که آنرا برای فروش در آن نهاده اند. به لحاظ "تقدس ِ" موجود در "ملّیت"، جعبه اش گل و منگولی تر و دلربا تر است و بدرد قرار گرفتن پشت ویترین میخورَد. شاهزاده اگر تنها از واژۀ "مّلیت" استفاده میکرد لطفش هنوز بیشتر میبود. پذیرش عنوان "قومیت" و ذکر علنی آن برای "عاشقان ملّیتها" ضایعات شدید راسیسم فوق ارتجاعی از نوع قرون وسطایی ایجاد میکند.

تا حالا گمان بر این بود که در دوران اقتدار حکومت پهلوی علیرغم هر بلایی که به سر مردم آمد، ساختار سیاسی و اجتماعی قوم و قبیله ای برچیده شد و سرمایه داری مفهوم "مقدس" ملّت را درآن مملکت جا انداخت. "ملّت" خود  آلترناتیو "اقوام" بود. ساختاراجتماعی و سیاسی "اقوام" مربوط به دوران ارباب و رعیتی است که شاه در آن رئیس اعظم خانها و اربابها بود.

حالا شاهزاده به ما میگوید که اینطور نبود. یعنی پنجاه و اندی سال حکومت مطلقۀ پهلوی به امحا ساختار قومی- قبیله ای جامعه نیانجامید. رضا شاه "کبیر" و شاهنشاه "آریامهر" چیزی بجز رئیس  رؤسای اقوام و قبایل و رعایایش نبودند. با همین حکومت قوم و قبیله ای داشتند چهار نعل میتاختند به طرف "دروازه های تمدن بزرگ". راستش اینچنین حکومتی بیشتر بدرد لای جرز رفتن میخورد که همینطور هم شد. ما فکر میکردیم "انقلاب سفید شاه و ملّت" که اینهمه شاهنشاه با آن پُز میدادند قرار بود تتمه موجودیت اقوام و فئودالها را از میان بردارد. اینطور که معلوم است "انقلاب سفید شاه و ملّت" هم کشک بود.

رضا پهلوی بی تقصیر است. او تنها میخواهد به رسومات و منویات خاندان "جلیل"ش وفادار بماند. درست گفت آنکه گفت: "مردم رعیت نیستند که شاه بخواهند". بی جهت نیست که رضا پهلوی هم گاهی از خیر شاه شدن میگذرد و هوای رئیس جمهور شدن به سرش میزند. منتها  ایشان اگر رئیس جمهور هم بشود رسم و رسومات خاندانی و ملزومات قوم و قبیله ای حکومت کردن را نمیشود یک دفعه فاتحه اش را خواند و دور انداخت. تنها "اقوام" میتوانند درخت خشکیده و موریانه خوردۀ دوران "با شکوه" گذشته را دوباره "آبیاری و سر زنده" کنند. بدون "اقوام" نه میشود شاه شد و نه حتی رئیس جمهور!*